اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۵

چون غبار آیینه دار آن سیه پیراهنم

کز جنون عشق دایم با گریبان دشمنم

مسکن من در سواد اعظم خاکستر است

همچو اخگر خانه زاد دودمان گلخنم