اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶۷

دمی که مست حیا از من آن غزال گذشت

ز رشک دیده چه گویم به دل چه حال گذشت

به گلشنی که درآید به جلوه نخل قدش

چو ابر از سر سرو، آب انفعال گذشت