اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰

هر دل که غم همیشه دارد

در آب حیات ریشه دارد

دیوانه به عالمی نظر باز

هر ذره پری به شیشه دارد

۳

بی سوز محبتی دلی نیست

تا قطره به شعله ریشه دارد

در بزم تو آفتاب گل باز

آیا دل ما چه پیشه دارد

کو حوصله نگاه ساقی

مست است و هز ار پیشه دارد

۶

در کندن آشیان بلبل

گلبن از خار تیشه دارد

مستی به اسیر شد مسلم

زین باده که او به شیشه دارد