اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

غمی که درد نیفزود ننگ سلسله باد

لبی که شکر نفرسود ساغر گله باد

ز آشنایی صیاد در شکنجه دام

دل رمیده عاشق شکار آبله باد

هجوم گریه ما گرد ما به جا نگذاشت

غبار خاطر یاران غبار قافله باد

نگاه گرم تحمل گداز و شوق رسا

دلی که خون نشود خونبهای حوصله باد

اسیر عشق کجا اختلاط عشق کجا

جنون در آتش انجام این معامله باد