اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

قبله عالم میخانه خم ابروها

گردش نرگس مستانه رم آهوها

سیر گلشن کن اگر تشنه دیدار خودی

آب از چشمه آیینه رود در جوها

عالم آواره شوقند چه خورشید و چه ماه

سوده پای فلک از شوق تو تا زانوها

دعوی این بس که ز کوشش همه رسوا شده ایم

حلقه در گوش کمان تو خم ابروها