چه غم دارد دل از اندیشه ما
نظر از سنگ دارد شیشه ما
چه شد گر بیستون الماس باشد
بود لخت دل ما تیشه ما
نمیدانیم رمز لن ترانی
چه میگوید تغافل پیشه ما
به صورت مور (و) در معنی چو شیریم
نیستان نالهها، دل بیشه ما
چه شد نازکدلی اما غیوری
گدازد سنگها را شیشه ما
چه شد گر صورت از معنی ندانیم
سراسر حیرت است اندیشه ما
نمیترسم اسیر از صرصر یأس
سرشک آمیخت در خون ریشه ما