اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

بی غنچه و لاله داغ پیدا

بی نقش قدم سراغ پیدا

از چشمه طور می خورد آب

پیداست ز چشم داغ پیدا

عشق است نهان و آشکارا

کی می شود از چراغ پیدا

در زاویه های خاک پنهان

در آینه های داغ پیدا

شد باده شور در سرما

بی ساقی و بی ایاغ پیدا

شد کعبه اسیر در ره دل

بی رهبر و بی سراغ پیدا