سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

خود آمده زنده مرده می باید رفت

شطرنج خیال برده می باید رفت

روزی که سفر کنی سعیدا ز جهان

خود را به خدا سپرده می باید رفت