سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳

تشبیه تا به رنگ تو کردند روی گل

هرگز نمی رود ز دلم گفتگوی گل

امداد رفتن از کف پایی نخواستم

هر چند خوار کرد مرا جستجوی گل

در سر خیال سنبل زلف تو داشتم

آشفته شد دماغ من امشب ز بوی گل

زنهار ای نسیم خبردار بگذری

بسیار نازک است در این فصل خوی گل

بلبل ز بس شکایت گل را بلند کرد

دیگر نماند در دل من آرزوی گل

ساقی بیا و دختر رز را به جلوه آر

بردار پرده از رخ و بشکن سبوی گل

از خون دل به سرو روان آب داده ایم

باشد ز اشک بلبل مسکین وضوی گل

قانع نشین دلا که به یک قطره شبنمی

هر صبح مهر و ماه کند شستشوی گل

بسیار بی حجاب به آن رو نظر مکن

نرگس ندیده تیز سعیدا به سوی گل