سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

هر که غافل یک نفس شد صاحب دم کی شود؟

کج گذارد آن که پا در راه، اقدم کی شود؟

کی به حرف آید اگر داند معلم در قفاست

طوطی آگه چون بود ز آیینه همدم کی شود؟

کعبه را بگذار و طوف خانهٔ خمار کن

آنچه از خم می شود پیدا ز زمزم کی شود؟

سینهٔ ما بی خراش دل نمی یابد صفا

زخم ما بی ریزهٔ الماس مرهم کی شود؟

تا چو بد با بد بدی نیکی نخواهی دید از او

جز به احسان و مروت خصم ملزم کی شود؟

کوی از میدان سعیدا نامداران برده اند

جان اگر بخشد کسی بر مرده حاتم کی شود؟