ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۸۸ - پاسخ نامهٔ کوش به شاه فریدون

یکی پاسخش کرد از آن پس به مهر

که از نامهٔ شاه خورشیدچهر

ز شادی ببالید بر رخ گلم

ز رامش بخندید جان و دلم

ز روی دگر شد دلم ناتوان

ز مهراج هندو هم از هندوان

مرا خواند شاه از پی کار او

بدان تا فرستد به پیگار او

بداند شهنشاه خورشیدفر

که با ما سپاهی‌ست بسیار مر

به دو سال گرد آید ایدر سپاه

به دو سال دیگر رسم نزد شاه

یکی سال دیگر بباید درنگ

بدان تا شود ساخته ساز جنگ

چنین روزگاری بخواهد کشید

که داند که گردون چه آرد پدید!

و دیگر که آگاه گردد سیاه

که رفتیم و بردیم از ایدر سپاه

بیایند وین مرز ویران کنند

کنام پلنگان و شیران کنند

شود رنج ما باد و کشور تباه

به مردم رسد رنج و بیداد شاه

از ایدر گذشتن مرا نیست روی

چو فرمان دهد شاه آزاده‌خوی

فرستمْش چندانک باید سپاه

سواران جنگاور رزمخواه

سه ساله من از گنج روزی دهم

بسی هدیه و دلفروزی دهم

بیایند و مهراج را برکَنند

به تیغ از تن هندوان سر کَنند

ز ما آفرین باد بر جان شاه

جهان سر بسر زیر فرمان شاه

چو پوینده از کوش خشنود گشت

در آن ره شتابانتر از دود گشت