عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۸ - کاروان عمر

صبح است و صبا مشک‌فشان می‌گذرد

دریاب که از کوی فلان می‌گذرد

برخیز چه خسبی که جهان می‌گذرد

بویی بستان که کاروان می‌گذرد