اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۷

گر دوست نصیب ما نکردست فراغ

ما نیز چو شمع دل نهادیم به داغ

ایدل چو چراغ سر مکش زاتش غم

از سوز و گداز چاره اش نیست چراغ