گر به غم شادی ز عشقش شادمانیها کنی
ور به ناکامی بسازی کامرانیها کنی
سر نهی بر آستان دوست هرگه کز وفا
چون سگان عمری به کویش پاسبانیها کنی
پیش آن شاه بتان گر لاف نادانی زنی
به که اظهار کمال و نکتهدانیها کنی
من نرنجم هرگز از بیمهریت ای آفتاب
گرچه با دشمن بر عمم مهربانیها کنی
طوطی جان را کنی ز آیینه رخ صید خود
خاصه کز شکرلبی شیرینزبانیها کنی
قصه کوته کن شهید عشق شو اهلی چو من
تا کی از فرهاد و مجنون قصهخوانیها کنی