ایشوخ پر کرشمه کم التفات من
تلخست بی لب شکرینت حیات من
من جرعه حیات هوس داشتم ز خضر
خط لبت نوشت بکوثر برات من
آب دهان بخاک فکندی و خضر گفت
ایخاک رهگذار تو آب حیات من
با آن فسون غمزه چه سنجد فسانه ام
باطره ات چکار کند ترهات من
چون میرم از هوای تو خوانند عاشقان
درس وفای عشق ز لوح وفات من
عیسی دمی که میکشد و زنده میکند
او را چه غم بود ز حیات و ممات من
اهلی بعشقبازی و منصوبه غمت
مجنون که شاه عرصه عشق است مات من