سرو من تا چو مه از خانه زین گشت بلند
آفتابی دگر از روی زمین گشت بلند
برحذر باش دلازان بت خونخواره که باز
رنگش افروخت می و چین جبین گشت بلند
عاشق آنست که پروا نکند بد نامی
در جهان نام زلیخا بهمین گشت بلند
منم آن صید که تا چشم فکندم به بتان
هر طرف دست و کمانی ز کمین گشت بلند
اهلی از دار فنا سرنکشی چون منصور
که مقام همه در عشق ازین گشت بلند