اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۳

عاشقان ره بسر گنج الهی دارند

بجز از بخت دگر هرچه تو خواهی دارند

پیش رندان به ادب باش که این سرمستان

صورت بندگی و سیرت شاهی دارند

عیب عاشق مکن از نامه سیاهی ایشیخ

بت پرستان چه غم از نامه سیاهی دارند

آشنایان محبت که نهنگان غمند

کی ز طوفان فنا فکر تباهی دارند

لعل جانبخش تو عاشق کشد و زنده کند

زنده و مرده بر این حال گواهی دارند

با وجود چو تو خورشید رخی کج نظران

چشم بر حسن رخ یوسف چاهی دارند

رنگ چون کاه تو اهلی نبود رو زردی

عاشقان آب رخ از چهره کاهی دارند