اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۷

در لعل لبش چاشنی خنده ببینید

در آب حیات آتش سوزنده به بینید

نظاره کنید آینه طلعت او را

تا صورت حال من درمانده به بینید

خونریزی چشم سیه او اگر این است

مشکل که در آفاق کسی زنده به بینید

گر گل بشکست از رخ آنشوخ عجب نیست

گل چیست؟ شکست مه تابنده به بینید

ایشاه وشان دولت خوبی گذران است

یک ره سوی درویش کهن ژنده به بینید

اول نظر از خویش بپوشید چو اهلی

وانگاه در و صورت فرخنده به بینید