اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۶

لیلی نبودش این نمک شیرین چنین زیبا نشد

خواه از عرب خواه از عجم چون او کسی پیدا نشد

تا وحشت مردم بود الفت نگیرد آن پری

دیوانه از یاران خود بی مصلحت تنها نشد

هرگز نکردی سرو من در مجلسی آهنگ رقص

کز شوق آن بالا و قد صد بیقرار از جا نشد

می جست زیر دامنم بت یافت شیخ از خرقه ام

زینسان که من رسوا شدم هرگز کسی رسوا نشد

اهلی نه صاحبدل بود کو عیب این شیدا کند

کز آرزوی آن پری دل نیست کو شیدا نشد