هرکس که چشم مست تو نظاره میکند
مژگان به صد سنان جگرش پاره میکند
جایی که صدهزار سر افتاده هر طرف
در آن میان که زخم مرا چاره میکند؟
رحمی بکن به مردم عالم که هرکه هست
فریاد از آن دو نرگس خونخواره میکند
تا ننگرند روی تو چاووش غیرتت
خلق از وجود در عدم آواره میکند
من خود ننالم از تو به جور و جفا ولی
داد از ستم که بخت ستمکاره میکند
شیرین برفت از نظر و کوهکن هنوز
چون صورت ایستاده و نظاره میکند
اهلی که پارهپاره دل از خویش میبرید
این بار ترک خویش به یکباره میکند