اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶

در ره عشق از خضر هم زندگی واماندگی است

پیش صاحب مشربان مردن حیات و زندگی است

قصه طوطی شنیدی مردنست آزادیت

تا نمردی گردنت در زیر طوق بندگی است

۳

چون صراحی جز مسکینی نکردی سربلند

سربلندی پیش ما مسکینی وا افکندگی است

عالمی در اشک باشد غرقه و ما خشک لب

کشت ما خشک است و عالم غرقه در بارندگی است

گل هزارش عاشق است اما از آن روی چو مه

صد هزارش انفعال و خجلت و شرمندگی است

در سر کوی تو اهلی عاشق درمانده است

گر بسوی کعبه رو میآرد از درماندگی است