جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

همتم کم نتواند برداشت

دولت جم نتواند برداشت

گر دو تا نیست قدم از ضعف است

قامتم خم نتواند برداشت

هر قدر راندم از جا نروم

رام او رم نتواند برداشت

چون دهم شرح سرشک افشانی

نامه ام نم نتواند برداشت

حیف بر چرخ که با این تن و توش

از دلی غم نتواند برداشت

آنچه در دیده ز دل جویا ریخت

ساغر جم نتواند برداشت