سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۱

صفای گلشن کشمیر را تماشا کن

درین چمن من دلگیر را تماشا کن

ز شوق گلشن ایران، به هند در قفسم

اجازتم ده و شبگیر را تماشا کن

به جرم یک نگه از آتش فراقم سوخت

قصاص عاشق و تقصیر را تماشا کن

فلک چو شعله گرفتار دود آه من است

کمند بنگر و نخجیر را تماشا کن

قد خمیده چه نقصان به طبع راست دهد

مبین به سوی کمان، تیر را تماشا کن

چو آب و آینه در دیر، ساده لوحانند

برو به صومعه، تزویر را تماشا کن

جنون رواج دگر یافت در زمانه ی ما

صفای کوچه ی زنجیر را تماشا کن

کمان ابروی او را کشیدن آسان نیست

خیال خامه ی تصویر را تماشا کن

بود دلیل شهادت، خیال وصل بتان

به خواب بنگر و تعبیر را تماشا کن

جهان به جنگ فکنده ست تاجداران را

خروس بازی این پیر را تماشا کن!

سلیم خواهی اگر سرنوشت ما دانی

سواد جوهر شمشیر را تماشا کن