سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۴

ما خس و خار از ره خوبان به دامن می‌کشیم

منت تیغ شهادت را به گردن می‌کشیم

از تهیدستی، چو خواهد خرقهٔ ما بخیه‌ای

رشتهٔ تسبیح چون عیسی به سوزن می‌کشیم

۳

محتسب را نیست راه حرف در بازار ما

شیشه با سنگ و ترازوی فلاخن می‌کشیم

ما در خلوت به روی اهل عالم بسته‌ایم

انتظار آفتاب از راه روزن می‌کشیم

گوی را از چابکی خواهد ز میدان برد خصم

وقت تنگ است و همین ما تنگ توسن می‌کشیم

۶

از فلک روزی گرفتن آن قدرها کار نیست

ما چراغ لاله‌ایم، از سنگ روغن می‌کشیم

گل نباشد، می‌رسد خود بوی گل ما را سلیم

خویش را در سایهٔ دیوار گلشن می‌کشیم