سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱

آن کودک لشکری که لشکر شکند

دایم دل ما چو قلب کافر شکند

محبوب که تازیانه در سر شکند

به زانکه ببیند و عنان برشکند