به سومنات اگر ساختند بتکدهای
به غمزه بشکندش آن صنم به عربدهای
سراچه دل تنگ مرا چه وسعتهاست
که هر کناره ز نقش بتی است بتکدهای
اگر نه وقف به دیدار نیکوان میشد
نداشت دیده بینا به دهر فایدهای
به دست باد صبا تا تو دادهای خم زلف
فتاده خانه خرابند خیل غمزدهای
به یاد مغبچه میفروش شب تا صبح
کنم طواف چو کعبه به گرد بتکدهای
بیار آتش سیال زآب می ساقی
بزن به خرمن مستان تو نار موصدهای
به شیر و شکر لعل لبت نخواهم داد
گر از بهشت خدایم دهاد مائدهای
بشوی دفتر تقوی به باده آشفته
اگر به حلقه دُردیکشان درآمدهای
چه غم ز کشمکش روز حشر ای درویش
مگر نه دست به دامان مرتضی زدهای؟