برق زند بباغ ما ابر بکشت دیگران
نیک بود بفال ما طالع زشت دیگران
تا که مراست خرمنی آتش خانه سوز من
بهر خدا تو نگذری هیچ بکشت دیگران
حور فرشته سیرتی آدم حور طینتی
زآب و گل است از ازل جمله سرشت دیگران
رشته طره ات بود سبحه ذکر مقبلان
کعبه عاشقان تو هست کنشت دیگران
جنت ما وصال تو دوزخ ما فراق تو
گر بقیامت اوفتد نار و بهشت دیگران
آشفته خاک در لحد لیک برشک تا ابد
گرچه شد آستان تو راست زخشت دیگران
هر چه کتاب خوانده ای در حق بوتراب دان
حجت خویش کرده ام دست تو دست دیگران