سیل اشکم به شب هجر چو پیوست به هم
کشتی و نوح به یک موجش بشکست به هم
خواستم نقش مه و سنبله از کلک قضا
نقش رخساره و گیسوی تو پیوست به هم
جز خط و زلف که پیوست به هم کس نشنید
خضر و اهریمن و جادو که دهد دست به هم
چشمکان در خم ابروی کجت دانی چیست
تیغها آخته در حمله دو بدمست به هم
دل دیوانه آشفته چو زنجیری دید
حلقههای خم زلف تو به پیوست به هم