گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

گوید که شما دخترکان را چه رسیده‌ست؟

رخسار شما پردگیان را که بدیده‌ست؟

وز خانه شما پردگیان را که کشیده‌ست؟

وین پردهٔ ایزد به شما بر که دریده‌ست؟

منوچهری
 

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸

 

بس کز جگرم خون دگرگونه چکیده است

تا دست به کام دل خویشم برسیده است

و امروز پشیمانی و درد است دلم را

در عمر خود از هرچه بگفته است و شنیده است

پایی که بسی پویه بی‌فایده کردی

[...]

عطار
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

ای لعبت خندان لب لعلت که مزیده‌ست؟

وی باغ لطافت به رویت که گزیده‌ست؟

زیباتر از این صید همه عمر نکرده‌ست

شیرین‌تر از این خربزه هرگز نبریده‌ست

ای خضر حلالت نکنم چشمهٔ حیوان

[...]

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ست

یا زان لب شیرین سخن تلخ شنیده ست

زان زلف مسلسل که همه برشکند باد

از روی تو بنگر که در ان زیر چه دیده ست

بر قافله صبر مرا نیست ولایت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode