×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷
هرگز بوفا چشم خوشت جانب من نیست
میلت بمن سوخته یک چشم زدن نیست
در معرکه عشق تو هرکس که شهید است
مردست و بر او حاجت چادر ز کفن نیست
در خون جگر گردم و گلگشت من اینست
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
از آتش سودای تو و خار جفایت
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶
یکرنگم و در کوی دو رنگیم وطن نیست
سِیلم که مدارا به کسی شیوهٔ من نیست
افتادن دیوار کهن، نو شدن اوست
جز مرگ کسی در پی آبادی من نیست
خوبان نپسندند حق صحبت دیرین
[...]