گنجور

امیر معزی » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

زلفین تو پرحلقه و پربند و شکن شد

بند و شکن و حلقهٔ او توبه شکن شد

کارش همه فراشی و نقاشی بینم

فرّاش گل و لاله و نقاش سمن شد

آن‌کس‌ که خبر یافت‌ که مشک از ختن آرند

[...]

امیر معزی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

از توبه ی من دیر مغان بیت حزن شد

مستوری من توبه ی صد توبه شکن شد

در دیده بدل گشت سیاهی بسپیدی

نظاره که ریحان ترم برگ سمن شد

از باده ی صافم نگشاید دل روشن

[...]

بابافغانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

گلزار به شهر آمد و بازار چمن شد

گوش همه کس محو غزل خوانی من شد

تا جیب گشادم که از آن نام برآرم

دیدم که صبا قاصد صد بیت حزن شد

هر دخل که می خواست کند دشمن حاسد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

چون ابر بهاری به سرم سایه فکن شد

بر هر بر بومم که نظر کرد چمن شد

چون شمع که شد رهبر پروانه به آتش

دل سوزی او باعث جان بازی من شد

می خواست شود قایل نظمم به بلاغت

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸۵

 

روزی که مرا موج نفس دام سخن شد

شدطوطی چرخ آینه وواله من شد

هر مد فغان کز دل پردرد کشیدم

شد شاخ گل وسر خط مرغان چمن شد

در خدمت آیینه دل صرف شدی کاش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸۶

 

از حسن غریب تو جهان صبح وطن شد

این شوره زمین از گل روی تو چمن شد

کامت شکرین باد که هر رخنه ای از دل

شیرین ز شکر خند تو چون کنج دهن شد

بوی خوش آهوی تو بردشت گذرکرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۷

 

در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد

خط ابجد بی رحمی آن غنچه دهن شد

شد آتش گل اخگر خاکستر بلبل

روزی که گل روی تو پیدا ز چمن شد

اخگر نتواند ز گریبان بدر انداخت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۳۳

 

از موی چو کافور دلم بیت حزن شد

سررشته خوشحالی من تار کفن شد

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

رنجیدن تو باعث نومیدی من شد

پیراهن امید، مرا بی تو کفن شد

شاید که کسی گوش کند ناله ما هم

بایست هم‌آواز به مرغان چمن شد

معموری منزل بود از صاحب منزل

[...]

قدسی مشهدی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۹

 

روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد

آسوده شو ای آینه زنگار کهن شد

شبنم به چه امید برد صرفهٔ ایجاد

چشمی که گشودم عرق خجلت من شد

نشکافتم آخر ره تحقیق‌گریبان

[...]

بیدل دهلوی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۰ - از خون جوانان وطن لاله دمیده

 

هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد

دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد

از ابر کرم خطهٔ ری رشگ ختن شد

دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

عارف قزوینی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۱ - مستزاد مجلس چهارم

 

تسبیح به کف، جامه تقوای به تن شد

خواهان وطن شد

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode