گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۰

 

دارم دل دیوانه گرفتار به بندی

ای همنفسان در خم ابروی کمندی

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۰

 

گر دست دهد آه مرا شربت قندی

از غم نرسد بر دل من هیچ گزندی

در قید اسیب است دل و کی شود آزاد

مرغی که در افتاد به ناگه به کمندی

در دیده من خوبتر از قامت زناج

[...]

صوفی محمد هروی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۷

 

در آتش دارم از هر عضو بندی

گزندی هر کسی دارد سپندی

به دام سایه سروم گرفتار

ز استغنا بلندی قد بلندی

رهایی سرنوشت طالعم نیست

[...]

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۰

 

ای سوختهٔ عشق چرا کم ز سپندی؟

از خویش برون آی به یاهوی بلندی

بر خویش نبالیم به درویشی و شاهی

بر دوش نداریم پلاسی و پرندی

با سوخته جانان چه کند آتش دوزخ

[...]

حزین لاهیجی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸

 

اکنون که در رزق گشادست خداوند

انصاف نباشدکه تو بر خویش ببندی

بر حالت خود گریه کنی روز قیامت

بر حال تهیدست گر امروز بخندی

قاآنی
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۹۳ - و له ایضاً الرَّحممَه

 

المنة الله که گرفتار کمندی

گشتیم و برستیم زهر قیدی و بندی

صد شکر که بخت خوش و اقبال بلندم

به نمود گرفتار سر زلف بلندی

شادم که به پای دل دیوانه نهادم

[...]

محیط قمی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۱۲۷ - نکهت عنبر

 

آنانکه ز عشق تو مرا طعنه زنندی

ای کاش! چو من عاشق و دیوانه شدندی

گر عاشق و دیوانه شدندی چو من امروز

خود طعنه به دیوانگی من نزدندی

احوال دل مرغ گرفتار چه داند؟

[...]

ترکی شیرازی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

گفتم به بت ساده: که ای ترک خجندی

ای هر خم زلف تو مرا بند و کمندی

شیرین تر از این قامت و بالا نشنیدم

چون گلبن نورسته نه پستی نه بلندی

با این لب شیرین چو در آیی به شکرخند

[...]

وفایی مهابادی
 
 
sunny dark_mode