×
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
شبگیر نبینی که خجسته به چه دردست
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کردست
دل غالیه فامست و رخش چون گل زردست
گوییکه شب دوش می و غالیه خوردست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی
آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم
کز بوالحسنم راتبه هر روز سه مردست
زان روز که قصد فلک از غصهٔ رتبت
در گوشهٔ حبسش گرو حادثه کردست
بالله به نان و نمک او که جهان نیز
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸
عشق تو سراسر همه سوز و همه دردست
رین شیوه به اندازه مردی است که مردست
آنکس که درین صرف نکردست همه عمر
بیچاره ندانم که همه عمر چه کردست
زاهد چه عجب گر کند از عشق تو پرهیز
[...]