گنجور

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۵

 

کافور تو با کوس شد و مشک همه ناک

آلودگیت در همه ایام نشد پاک

رودکی
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

امسال که جنبش کند این خسرو چالاک

روی همه گیتی کند از خارجیان پاک

تا روی به جنبش ننهد ابر شغبناک

صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک

منوچهری
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۹ - در توحید و مناجات ومنقبت پیغمبر «ص» و امیرالمؤمنین «ع» و مدح منتجب الدین حسین بن ابوسعد ورامینی «ره» گوید

 

هرگز چو قوامی نبود نان پز چالاک

نانم ز دم گرم و خمیرم ز دل پاک

برزیگر وهمم بخم داس تفکر

گندم درو از مزرعه طبع هوسناک

در آسگه خاطر من ساخته ایزد

[...]

قوامی رازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

تا جامه هستی ز غم عشق نشد پاک

در جستن معشوق نه عاشق چالاک

تا روح مجرد نشد از قید علایق

کی همچو مسیحا بتوان رفت برافلاک

کی نور تجلی جمال تو توان دید

[...]

اسیری لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » اضافات » مرثیه شاه شهدا گوهر دریای امامت حضرت حسین بن علی «ع »

 

زین تعزیه، هر شام شفق نیست بر افلاک

خورشید بدامان فلک چشم کند پاک!

واعظ قزوینی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - فیض لب کوثر

 

روزی من محنت‌زده با سینه صدچاک

می‌ریختم از دست فراق تو به سر خاک

با خاطر پرحسرت و با دیده نمناک

گفتم ز رخت پرده برانداز غضبناک

قصاب کاشانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵

 

دانی چه بود بادهٔ گلگون ز رگ تاک

لعلی است که کردند برون از جگر خاک

جز پاک نیندیشد و جز پاک نبیند

در هر که بود دیدهٔ غمناک و دل پاک

صد شیوه به هر چشم زدن باز نماید

[...]

سعیدا
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » مخمس

 

آن کز سخطش ترک فلک زهره کند چاک

احصای جلالش نبود در خور ادراک

شیر فلکش صید ضعیفی است به فتراک

سلطان جهان فتحععلی شاه که افلاک

سحاب اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶

 

ای رفته و باز آمده سرمست و غضبناک

از مهر تو برگردم با کین تو حاشاک

مخضوب بود ناخنت ای پنجه سیمین

تا خون کرا خورده‌ای ای ترک غضبناک

مردم هم صید تو چه پروای وحوش است

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷

 

خاک سر راهت شدم ای لعبت چالاک

برخیز پی جلوه که برداریم از خاک

از عکس رخت دامن آفاق گلستان

وز یاد لبت خاطر عشاق طربناک

هم زخم ز شست تو شود مایهٔ مرهم

[...]

فروغی بسطامی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۵

 

سرها همه بر نیزه و تن ها همه بر خاک

از کین زمین آه و ز بی مهری افلاک

تا هوش همی راه سپارد سر بی تن

تا دیده همی کار کند پیکر صد چاک

تن ها همه انباشته در خاک و به خون در

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۶

 

شاهی که برد سجده به خاک درش افلاک

آغشته به خون خفت به خاکش تن صد چاک

آن سر که ز گیسوی نبی داشتی افسر

لب تشنه و مجروح شد آویزه ی فتراک

یک دشت فزون خیره کش بی گنه آویز

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۷

 

خون بدنت جای کفن در تن صد چاک

ای بر سر من خاک

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۳

 

پوشید ز نو ثوب سیه در بر افلاک

زد جیب سکون چاک

صفایی جندقی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - در توسّل به حضرت سیدالشهدا (ع) جهت رفع مرض طاعون

 

شهر تو بود غمکده و دشت خطرناک

تلخ است هواهای تو در کام چو تریاک

روئیده ز زهر، است به خاکت خس و خاشاک

چون زاده ی زهرا خلف سیّد لولاک

وفایی شوشتری
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

روزی که نبودی اثر از عالم و افلاک

بودی سر عشاق بسی بسته بفتراک

میداد مرا عشق تو تعلیم به لولاک

چون بود نهان گنج غم عشق تو در خاک

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶

 

گر دیده به آلودگی ار دامن من چاک

جز چاک شدن را نسزد دامن بی‌باک

دامان تو المنته لله که بود پاک

گو پاک بو و دامن و دلق و عنب و تاک

کز زاده او چونکه به پیوست بادراک

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶

 

ای آنکه براهت بود افهام چو خاشاک

تا فهم کمالت چکند دانش و ادراک

چندار که حمام است برازنده و چالاک

هرگز نتواند پرد از بام بافلاک

هم عقل ز آلایش اگر چند بود پاک

[...]

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

ببرید سرش را ز بدن شمر به بی‌باک

زهرا و علی و حسن و خواجه لولاک

آمد به سلام تن آن کشته صد چاک

می‌کرد نبی نوحه و می‌ریخت به سر خاک

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode