گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۵۴

 

دل خسته و جان فگار و مژگان خونریز

رفتم بر آن یار و مه مهرانگیز

من جای نکرده گرم گردون به ستیز

زد بانگ که هان چند نشینی برخیز

ابوسعید ابوالخیر
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

ای فقر بخاست روز بازار تو خیز

در کوکبه سپاه سالار آویز

ای نصرت دین بخیر بگشای نخیز

ای کفر زریر بوحلیم است گریز

مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲

 

ای پیر خردمند پگه‌تر برخیز

و آن کودک خاکبیز را بنگر تیز

پندش ده گو که نرم نرمک می‌بیز

مغز سر کیقباد و چشم پرویز

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۵۹

 

ای پیرِ خردمند پِگَهْ‌تر برخیز،

وان کودکِ خاک‌بیز را بنگر تیز،

پندش ده و گو که، نرم‌نرمک می‌بیز،

مغزِ سرِ کیقباد و چشمِ پرویز!

خیام
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۹

 

ای در سر زلف تو صبا عنبر بیز

وی نرگس شهلای تو بس شورانگیز

هر قطره که می‌چکد ز خون دل من

در جام وفای تست کژدار و مریز

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

ای خم شکسته بر سر چاه کمیز

با سوزن سوفار درشت سر تیز

مستیز که با او نه برآید بستیز

نی تو نه چو تو هزار زنار آویز

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

ای همچو محمد و حسن با تمیز

فرزند حسن را چو پدر دار عزیز

تا او پسر خویش بنام تو کند

او را چو محمد و حسن دارد نیز

سوزنی سمرقندی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۹

 

نایی بر من به خانه‌ای شورانگیز

وانگه که بیایی به هزاران پرهیز

چون بنشینی خوی بدت گوید خیز

ناآمده بهتری تو چون دولت تیز

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۰

 

بازار قبول گل چو شد خوش خوش تیز

گفتم که به باغ در شو ای دلبر خیز

گل گفت که آب قدمش خیره مریز

ما دست گلابگر گرفتیم و گریز

انوری
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

گر صبر نِه‌ای، ای دل پر خون بگریز

ور خصم نِه‌ای، ای فلک دون بگریز

ای راحت خسته گر نخفتی باز آی

وی دولت خفته گر نمردی بر خیز

سید حسن غزنوی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹

 

تا کی باشی ز عافیت در پرهیز

با خلق به آشتی و با خود به ستیز؟

ای خفتهٔ بی خبر اگر مرده نه‌ای

روز آمد و رفت، تا به کی خُسبی؟ خیز!

باباافضل کاشانی
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۶۷

 

شمع آمد و گفت: آمده‌ام  رنگ آمیز

بر چهره ز ابر آتشین طوفان ریز

من از سر عشق میزنم لاف و تو هم

تا خود که برد زین دو به سر آتش تیز

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۸

 

بامدعیان چو آب و آتش مامیز

چون باد زخاک تا توانی برخیز

خواهی که چو خاک آب رویت نبرند

چون باد سبک مباش و چون آتش تیز

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۵

 

ای خوی تو همچو اشک من رنگ آمیز

وی بر دل من ز زلف تو رستا خیز

الحق چه نکو بیکدگر افتادند

آن زلف دل آویز و دل زلف آویز

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲۷

 

آمد بر من دوش نگاری سر تیز

شیرین سخنی شکر لبی شورانگیز

با روی چو آفتاب بیدارم کرد

یعنی که چو آفتاب دیدی برخیز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳۶

 

ای ذره ز خورشید توانی بگریز

چون نتوانی گریخت با وی مستیز

تو همچو سبوئی و قضا همچون سنگ

با سنگ مپیچ و آب خود را بمریز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴۵

 

بازآمدم اینک که زنم آتش نیز

در توبه و در گناه و زهد و پرهیز

آورده‌ام آتشی که می‌فرماید

کای هرچه به جز خداست از جا برخیز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶۱

 

ماییم و توی و خانه خالی برخیز

هنگام ستیز نیست ای جان مستیز

چون آب و شراب با حریفان آمیز

چندانکه رَسَم به جای، کژ دار و مریز

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

یا رب تو جمال آن مه مهر انگیز

آراسته ئی بسنبل عنبر بیز

پس حکم همی کنی که در وی منگر

اینحکم چنان بود که کژ دار و مریز

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳

 

ابر است گهر بار و هوا عنبر بیز

عاشق ز هوا چون کند آخر پرهیز؟

ساقی سپهر بر کف نرگس مست

بنهاده پیاله‌ای که کج‌دار و مریز

سلمان ساوجی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode