گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

سودای میان تهی، ز دل بیرون کن

از ناز بکاه و بر نیاز افزون کن

استاد تو عشق است، چو آنجا برسی

او خود بزبان حال گوید، چون کن

اثیر اخسیکتی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۲۲

 

در راه طلب دیدهٔ خود را خون کن

وآنگاه تو اسرار درون بیرون کن

گر بی خبری باش تو ساکن چو جماد

ور باخبری پس حرکت موزون کن

اوحدالدین کرمانی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل سیم

 

سودای میان تهی ز سر بیرون کن

وز ناز بکاه و در نیاز افزون کن

استاد تو عشق است چو آنجا برسی

او خود به زبان حال گوید چون کن

نجم‌الدین رازی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵۷

 

حرص و حسد و کینه ز دل بیرون کن

خوی بدو اندیشه تو دیگرگون کن

انکار زیان تست زو کمتر گیر

اقرار ترا سود دهد افزون کن

مولانا
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۸۸

 

ساقی نظری بعاشق محزون کن

رحمی بدل شکسته پر خون کن

آبی چشمان ز کوثر وصل مرا

وین دوزخ حسرت از دلم بیرون کن

اهلی شیرازی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » قدرت نمائی حق در خلقت انسان

 

بالاتر از آنی که بگویم چون کن

خواهی جگرم بسوز و خواهی خون کن

من صورتم و ز خود ندارم خبری

نقاش توئی عیب مرا بیرون کن

ملا احمد نراقی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

یارب تو مرا بیار من مقرون کن

حال و دل او بمهر من مفتون کن

از خاطر او غیر مرا بیرون کن

وندر دل او مهر مرا افزون کن

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۴

 

جانا به من ارجو کنی افزون کن

زین بیش مرا به عشق خود مفتون کن

شکرانه اینکه چون منی در دامت

مرغان دیگر را ز قفس بیرون کن

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۴

 

جانا به من ارجو کنی افزون کن

زین بیش مرا به عشق خود مفتون کن

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode