×
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱
قصاب چنانکه عادت اوست مرا
بفکند و بکشت و گفت کاین خوست مرا
سرباز بعذر می نهد در پایم
دم میدمدم تا بکند پوست مرا
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲
پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا
بردوخت مرقع از رگ و از پوست مرا
تن خرقه و اندر او دل ما صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۵
پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا
بردوخت مرقع از رگ و از پوست مرا
تن خرقه و اندر آن دل من صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا
رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴
از بس در سر هوای آن دوست مرا
روی دل از آنجهت بهر سوست مرا
چون دوست نمیکند ز دشمن فرقم
دشمن که نکرد فرق از دوست مرا