گنجور

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر

 

از نور به نور، منزلی بس دور است

کاین نور ز ظلمتست و آن از نور است

توحید و یگانگی برون از نور است

آنکس که نداند این سخن معذور است

عین‌القضات همدانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۳۲

 

آن کس که به سالوس و هوس مغرور است

از حضرت عشق بی گمان مهجور است

مسکین عاشق که صبر از وی دور است

بیچاره به هر چه می کند معذور است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۳

 

شمع ارچه زآتش همه تن پر نور است

پیوسته به رنگ عاشق مهجور است

مانندهٔ فرهاد به غم می سوزد

مسکین مگر از صحبت شیرین دور است

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹

 

آواز تو ارمغانِ نفخ صور است

زان قوتِ هر دلی که بس رنجور است

آواز بلند کن که تا پست شوند

هرجا که امیر و هر کجا مأمور است

مولانا
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱

 

شاها ز تو چشم سلطنت را نور است

در سایه چتر تو جهان معمور است

المتنه الله که عدو مقهور است

بر رغم عدوی تو ولی منصور است

سلمان ساوجی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

ماییم که داغ دل ما ناسور است

از پای فتاده ایم و منزل دور است

احوال خود از کسی چه پنهان داریم

چون زلف، پریشانی ما مشهور است

سلیم تهرانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

بی نالهٔ زار کی دعا منظور است

آه بی عجز از اثر بس دور است

با قامت خم تیر دعا سخت رساست

از قوت ضعف این کمان پر زور است

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

ازگریهٔ من دیدهٔ اختر شور است

وز ناله ی من دل ملک رنجور است

گردون نبود حریف پیمانهٔ عشق

این رطل گرانتر از سر مخمور است

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

منصور که در دار جهان مغفور است

خاک ره او تاج سر فغفور است

در دار خرابات جهان مشهور است

یک بغداد است و دار یک منصور است

سعیدا
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

این دختر رز، که مادرش انگور است

تلخ است ولی مایه ی چندین سور است

پنهان باید چو جان شیرینش داشت

از دیدهٔ بد، که چشم زاهد شور است

وفایی شوشتری
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

دنیای ضعیف کش که از حق دور است

حق را بقوی می دهد و معذور است

بیهوده سخن ز حق و باطل چکنی

رو زور بدست آر که حق با زور است

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode