ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۲۰
بحریست وجود جاودان موج زنان
زان بحر ندیده غیر موج اهل جهان
از باطن بحر موج بین گشته عیان
بر ظاهر بحر و بحر در موج نهان
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۲۱
با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان
هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان
زد خنده که: من بعکس خوبان جهان
در پرده عیان باشم و بی پرده نهان
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۳
ایزد که همی کرد مرکب تن و جان
در هر عضوی مصلحتی کرد نهان
گر مفسدیی ندیده بودی به زبان
محبوس نکردیش به زندان دهان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹۴
عید آمد و عیدانه جمال سلطان
عیدانه که دیده است چنین در دو جهان
عید این بود و هزار عید ای دل و جان
کان گنج جهان برآمد از کنج نهان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۰۱
کس نیست به غیر از او در این جمله جهان
نی زشت و نه نیکو و نه پیدا و نهان
هر تیر که جست هست از آن سخت کمان
هر نکته که هست جست از آن شعله دهان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۱۵
من کی خندم تات نبینم خندان
جان بندهٔ آن خندهٔ بیکام و دهان
افسوس که خندهٔ ترا میبینند
و آن خندهٔ تو ز چشم خلقان پنهان
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲۱
هر چند که پی برم بر اسرار نهان
یکجو نبرم ره بسر و کار جهان
یا رب تو بکار خویش مشغولم ساز
وز کار جهانیان مرا باز دهان
اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ نهم چهار قماش
ای از دهن تنگ تو صد سر نهان
مست غم عشقت ز کهان تا بمهان
جز جنس غمت بوصله دل ننشست
از چار قماش چار بازار جهان
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
ای خالق خلق، وای جهان دار جهان
رحمی کن وزین گند دهانم برهان
یا شامه واستان ازین مغز و دماغ
یا رایحه بازگیر ازان کام و دهان
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۲ - جامی جامی
با گلرخ خویش گفتم ای غنچه دهان
هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان
زد خنده که من به عکس خوبان جهان
در پرده عیان باشم و بی پرده نهان
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۲ - جامی جامی
زد خنده که من به عکس خوبان جهان
در پرده عیان باشم و بی پرده نهان
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - چینیان
ای حضرت بودا و خداوند جهان
پا مال غم است مسقطالراس شهان
اژدرهائی کشیده او را بدهان
منچوری را ز کام اژدر برهان