ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۷۳
صد شکر که گلشن صفا گشت تنت
صحت گل عشق ریخت در پیرهنت
تب را به غلط در تنت افتاد گذار
آن تب عرقی شد و چکید از بدنت
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۳ - رباعی
ای گشته خجل آبحیات از دهنت
سرو از قد و ماه از رخ و سیم از ذقنت
صاحب نظری کجاست تا درنگرد
صد یوسف مصر در ته پیرهنت
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰
سرو چمنی یاد نیاید ز منت
شد پست چو من سرو بسی در چمنت
خورشید همه ز کوه آید بر اوج
وان من مسکین ز ره پیرهنت
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۵
ای کرده پسند از دو جهان چاره منت
حقّا که دریغ دارم از خویشتنت
چون بیخورشید ذرّه را نتوان دید
بیروی تو در چشم کی آید دهنت
سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
ای مطلع خورشید زه پیرهنت
شب، درشکن طره ی عنبر شکنت
گفتی شب هجر توکنم روز وصال
دیدی که چو صبح اول آمد سخنت
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
تن دردادم به درد عاشق فکنت
دل بنهادم، بفرقت دل شکنت
یا دور فلک، باز رهاند ز خودم
یا آه سحر باز رساند به منت
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۰
مسپار به عشوهٔ جهان خویشتنت
مگذار که گردد دو یکی پیرهنت
دشوار مکن جمع که باشد روزی
بسیار سخنها رود اندر کفنت
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۸
ای من به فدای آن تن چون سمنت
آلوده به خون من زه پیرهنت
با سایه تو به رنجم از رشک قدت
با پیرهنت به کینم از کین تنت
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱
ایگل خجل از عارض چون نسترنت
دل بسته آن پسته شکر شکنت
گفتی که نماز شام آیم بر تو
دیدیکه چو صبح اول آمد سخنت
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱
بی خنده آن پسته شکر شکنت
کس را چه خبر که هست یا نی دهنت
چون خط مسلسل است بررق حریر
از سنبل تر سلسله ها بر سمنت
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۱
جان برخی آن پسته شکر شکنت
وان قامت چون سرو و رخ چون شمنت
در وصف دهانت نتوان گفت سخن
زیراک نگنجد سخن اندر دهنت
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۲
وصف قدوخد گر طلبد کس ز منت
تشبیه کنم زود بسر و وسمنت
لیک از دهنت دم نتوانم زد از انک
تنگست مجال سخن اندر دهنت
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
فارقت و لاحبیب لی الا انت
احباب چنین کنند احسنت احسنت
ظن می بردم که در فراقم بکشی
والله لقد فعلت ما کنت ظننت
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲
با خلق اگر غرض نباشد سخنت
بوی نفس جان وزد از دم زدنت
از نقش غرض بشوی دل کان عرضست
تا جوهر جان شود سراپای تنت