گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۷۵

 

آن شاهد معنوی که جانم تن اوست

جان در تن من زصورت روشن اوست

این روی نکو که شاهدش می خوانند

آن شاهد نیست لیک این مسکن اوست

اوحدالدین کرمانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶

 

اسلام که صید اهل ایمان فن اوست

دام دل و دین طرز نگه کردن اوست

خون دل عاشقان که صید حرمند

در گردن آهوان صید افکن اوست

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۴

 

بودی که نمودست وجودش، دهن اوست

سیبی که سهیل است کبابش، ذقن اوست

تا پنجه اقبال که پر زور برآید؟

دست دو جهان در خم سیب ذقن اوست

وصل مه کنعان چه مناسب به زلیخاست؟

[...]

صائب تبریزی
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

ارباب که صنعت وجاهت فن اوست

خون فقرا تمام بر گردن اوست

طاوس بهشت است به صورت لیکن

ابلیس نهفته زیر پیراهن اوست

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴ - صندوق آرا

 

این جعبه که آرا همه در دامن اوست

چون دور سپهر بی‌وفایی فن اوست

از بس که به این و آن دهد وعده وصل

خون دو هزار کشته در گردن اوست

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode