گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۶۴

 

رفتم که بنای عمر نامحکم بود

وین تیره سرای، سخت نامحرم بود

پندار که سوزنی ز عیسی گم گشت

و انگار که ارزنی ز دنیا کم بود

عطار
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

 

گر باده غم نصیب ما زین خم بود

در خنده بیباکی ما غم گم بود

ممنون عطای کس نگشتیم، جز این

کاین خنده ما ز کیسه مردم بود

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode