گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

چون عود اگر چه تن بلاکش دارم

چون مجمر اگر چه دل بر آتش دارم

غمگین نشوم از آنکه چون آتش و عود

در عشق دلی گرم و دمی خوش دارم

مجیرالدین بیلقانی
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۱۴

 

کارم که چو زلف تو مشوش دارم

از دست بشد چگونه دل خوش دارم

گر چون شمعم پای بر آتش چه عجب

زیرا که چو شمع سر در آتش دارم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳۳

 

شمع آمد و گفت: از چه دل خوش دارم

چون از آتش حال مشوّش دارم

آتش سر من دارد و کم باد سرم

گر من سرِ مویی سرِ آتش دارم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۴۷

 

شمع آمد و گفت: جان غم کش دارم

تن در آتش حال مشوش دارم

مینتوانم دمی که دل خوش دارم

چون سر تا پا برای آتش دارم

عطار
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

داغ غم آن نگار مهوش دارم

چون شمع، تنی در آب و آتش دارم

الماس به زخم و نشترستان به جگر

با این همه شادم که دلی خوش دارم

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode