×
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹۴
ای آنکه گرفتهای به دستان دستان
دامان وصال از کف مستان مستان
صیدی که ز دام دلپرستان رست آن
من کافرم ار میان هستان هست آن
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱۳
ای سنگ ز سودای لبت آبستان
از سنگ برون کشی تو مکر و دستان
آنجام چو جانیکه بدان کف داری
از بهر خدا از کف مستان مستان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸۴
سرمست شدم در هوس سرمستان
از دست شدم در ظفر آن دستان
بیزار شدم ز عقل و دیوانه شدم
تا درکشدم عشق به بیمارستان
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳۵
آورد بر من آن نگار من از بستان
شفتالو و به کز دو یکیرا بستان
گفتم که به از تو خواستن بی لطفیست
شفتالو اگر همی دهی لطفست آن
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۶
در باغ چو زد هزار دستان دستان
داد دل شوریده ز بستان بستان
هنگام سپیده دم بر اطراف چمن
جز ساغر می ز دست مستان مستان