گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۱۰

 

جانا ز رهت نصیب من گردی نیست

آری چکنم مخنّثی مردی نیست

گر مردم و گر نیم مرا در ره تو

سرتاسر روزگار جز دردی نیست

عطار
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

دلها ز جفاهای تو بی گردی نیست

لبها ز غم تو بیدم سردی نیست

دردی دگرم نمای جز درد فراق

کز درد فراق صعبتر دردی نیست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

دل نیست که از غمت در او دردی نیست

کس نیست که از تو بر دلش گردی نیست

من مرد ره عشق توام لیک این بار

آن صبر که پایمردیم کردی نیست

مجد همگر
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

راهی بنما که رهنما مردی نیست

صد ره به هیچ گذر گردی نیست

با درد تو هیچ نسبتم نیست، ولی

بی نسبتی درد تو کم دردی نیست

عرفی
 
 
sunny dark_mode