گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۱۰

 

چون هیچ کسی ندیدهام در خوردش

پیوسته نشستهام دلی پر دردش

ناگاه چو برق بگذرد بر درِ من

چندان بناستد که ببینم گردش

عطار
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

کسری که فلک بمعدلت پروردش

بیداد اجل بین که چسان گم کردش

ظالم که غبار فتنه انگیخته است

تا چشم بهم نی نبینی گردش

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode