گنجور

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

از جور و ستیز تو بهر بیهده ای

در هر نفس از سینه بر آرم سده ای

ای روی تو در چشم رهی بتکده ای

مردی نبود ستیزه با دلشده ای

ازرقی هروی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۷۱

 

ای آنکه حریف بازی ما بده‌ای

این مجلس جانست چرا تن زده‌ای

چون سوسن و سرو از غم آزاد بدی

بنده غم از آن شدی که خواجه شده‌ای

مولانا
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

ز آب و گل عکس جمال خویشتن بنموده ای

شمع گل رخسار و ماه سرو بالا کرده ای

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

جرعه ای از جام عشق خود بخاک افکنده ای

ذوفنون عقل را مجنون و شیدا کرده ای

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

گرچه معشوقی لباس عاشقی پوشیده ای

آنکه از خود جلوه ای بر خود تمنا کرده ای

شیخ بهایی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

من کیستم ای شوخ دل از کف شده ای

آتش به دکان هستی خود زده ای

با غیر تو خوش نشین کز آشوب غمت

خون شد دل ما و سینه آتشکده ای

میرداماد
 
 
sunny dark_mode