گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۸

 

تا پای تو رنجه گشت و با درد بساخت

مسکین دلِ رنجورِ من از درد گداخت

گویا که ز روز‌گار دردی دارد

این درد که در پای تو خود را انداخت

ابوسعید ابوالخیر
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۰

 

از بسکه دل تو دام حیلت افراخت

خود را و ترا ز چشم رحمت انداخت

مانندهٔ فرعون خدا را نشناخت

چون برق گرفت عالمی را بگداخت

مولانا
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

چندان فلک آن سنگ که آتش نگداخت

بر من بفلاخن حوادث انداخت

کاعضای وجودم همه در هم بشکست

مغزم به میان استخوانهابگداخت

میرداماد
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

با همچو خودی نرد محبت چون باخت

چون من خود را به ششدر عشق انداخت

اکنون شده نازک دلش از آتش عشق

آری شود، آبگینه چون سنگ گداخت

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode