گنجور

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۵۴

 

عشق تو چو آتش است و جان میسوزد

وز جان چو بپرداخت جهان میسوزد

این طرفه نگر که چون بگیرم نامش

از قوت او کام و زبان میسوزد

عین‌القضات همدانی
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۸۸

 

از آه دلم کام و زبان میسوزد

چه کام و زبان همه جهان میسوزد

ای شمع! اگر بسوزدت تن سهل است

زیرا که مرا جملهٔ جان میسوزد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۹۰

 

در شمع نگاه کن که جان میسوزد

وز آتش دل همه جهان میسوزد

آتش دل اوست برگرفته است از خویش

بر خود دل گرم او از آن میسوزد!

عطار
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

از عشق تو در تنم روان می سوزد

شرحش چه دهم که بر چه سان می سوزد؟

از ناله چو چنگم رگ تن پی گسلد

وز گریه چو شمعم دل و جان می سوزد

ظهیر فاریابی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۸۴

 

گر صبر کنم جامعهٔ جان میسوزد

جان من و آن جملگان میسوزد

ور بانگ برآورم دهان میسوزد

از من گذرد هر دو جهان میسوزد

مولانا
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

زین گونه که این شمع روان می‌سوزد

گوئی ز فراق دوستان می‌سوزد

گر گریه کنیم هر دو با هم شاید

کو را و مرا رشتهٔ جان می‌سوزد

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » در مرثیهٔ فرزند دلبند سلطان بخت طاب ثراها » شمارهٔ ۱۵

 

بازم ز غم زمانه جان می‌سوزد

جان را چه محل جمله جهان می‌سوزد

دل سوختن جانش نهان می‌باشد

دیدم جگر خود که عیان می‌سوزد

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode