عنصرالمعالی » قابوسنامه » باب چهل و چهارم: در آیین جوانمردی
به گسستی ایا به سر طمع آسان شد
منزلگهت از قناعت آبادان شد
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
از دست بت شاهد، جان بیجان شد
دل در طلب وصلش بی درمان شد
او خود بخودی ز ما همی پنهان شد
کفر و اسلام نزد ما یکسان شد
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹
تا داروی او درد مرا درمان شد
پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد
جان و دل و تن، هر سه حجاب ره بود
تن دل شد و دل جان شد و جان جانان شد
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۵۶
دل از طمع خام چنان بریان شد
از آتش شوقی که چنان نتوان شد
جانی که ز قدر فخر موجوداتست
در راه غم تو با عدم یکسان شد
عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۴۰
گر جان گویم برآمد و حیران شد
ور دل گویم واله و سرگردان شد
گفتی که به عجز معترف باید گشت
عاجزتر ازین که من شدم نتوان شد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۱
زلف تو دلم برد و بقصد جان شد
گفتم که بگیرمش زمن ترسان شد
در تاب شد از نخست و بر خود پیچید
پس خم زد و در زیر کله پنهان شد
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۹۸
ای دل سر و کارت ار چه بیسامان شد
با یار ز انصاف برون نتوان شد
ابرست رقیب و مه نو روی جیب
چون ابر برآمد مه نو پنهان شد
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۶
تا داروی دردم سبب درمان شد
پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد
جان و دل و تن هر سه حجابم بودند
تن دل شد و دل جان شد و جان جانان شد
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲
زآن خنجر مژگان ز بدنها جان شد
ز آن هندوی چشم غارت ایمان شد
پامال خرام گشت خون دل خلق
تا کفش حنا به پای او چسبان شد
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۳ - نعمت اللّه کهسانی قُدِّسَ سِرُّهُ العَزیْزُ
تا درد خیال او مرا درمان شد
پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد
جان ودل و تن هر سه حجاب ره بود
تن دل شد و دل جان شد و جان جانان شد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۹
این لیموئی که تحفه انان شد
شیرین و لطیف و تازه همچون جان شد
صفرائی عشق را به تجویز حکیم
درمان هزار درد بیدرمان شد